( 478) در یکى گفته کز این دو بر گذر |
|
بت بود هر چه بگنجد در نظر |
کز این دو بر گذر: یعنی درطومار دیگر گفته: از عجز و قدرت بگذر، آنچه به نظر تو می رسد وتو را مشغول می کند، بت شمرده می شود.
نظر: گرداندن حدقهى چشم است بسوى چیزى بقصد رویت آن، فکر یعنى ترتیب مقدمات معلوم براى یافتن امرى مجهول، دید و رویت، اندیشه و هر چه در ذهن آید.[1]
( 478) در یک کتاب مىگوید از عجز و قدرت صرف نظر کن زیرا آن چه در نظر گنجد بتى است که او را پرستش مىکنى.
مقصود مولانا در این بیت آنست که هر چه در نظر و فکر در آید و خاطر بدان متوجه شود، سالک را از حق مشغول مىدارد و این عمل بمنزلهى شرک و بت پرستى است و بنا بر این سالک نباید بعجز یا قدرت نظر داشته باشد و باید نظر بر حق گمارد و مىتوان گفت که هر چه در نظر آید مخلوق فکر و توهّم آدمى است و آن را مناسب سوابق ذهنى خود مىسازد و خدا و فعل او در تسلیط عجز و قدرت بالاتر از آنست که در ذهن متصور شود و از این رو سالک باید که ازین نوع اندیشه در گذرد.
( 479) در یکى گفته: مکش این شمع را |
|
کین نظر چون شمع آمد، جمع را |
( 480) از نظر چون بگذرى و از خیال |
|
کُشته باشى نیم شب شمع وصال |
مکش این شمع را: یعنی نظر وفکر را خاموش نکن، عقل گرا باش.
چون شمع آمد جمع را: یعنی نظر واندیشه، همانند شمع موجب نابودی تاریکی وگرفتاریهاست، وعامل رشد جامعه می باشد.
از نظر چون بگذرى و از خیال: یعنی خاموش کردن شمع اندیشه وفکر به مثاب? این است که در شب تاریک شمعى را که سبب هدایت وى بکوى معشوق و واسطهى نیل او بوصال است خاموش کند.
( 479) در کتاب دیگر نظر را شمع جمع دانسته از خاموش کردن آن نهى مىکند. ( 480) اگر از نظر و خیال بگذرى در تاریکى شب شمع وصال را خاموش کردهاى.
این دو بیت رد است بر عقیدهى آن دسته از صوفیه که بحث و نظر و استدلال و کسب علم را بکلى بىفایده مىدانستهاند شبیه بدان چه اسماعیلیه معتقد بودهاند که نظر منتهى بعلم نمىشود و علم را باید از امام زمان یا حجت وى آموخت، مولانا مىفرماید که فکر و نظر، راهیست براى وصول بدانش و ببرکت نظر و بحث است که بشر بحقیقت مىرسد و کسى که چراغ فکرت را خاموش مىگذارد مانند شخصى است که در شب تاریک شمعى را که سبب هدایت وى بکوى معشوق و واسطهى نیل او بوصال است خاموش کند و در نتیجه، راه بجایى نبرد و از دیدار محروم ماند، ذکر خیال بهمراه نظر جهت آنست که خیال محرک انسان است براى طلب و تحصیل مقاصد دنیوى و اخروى و یا از آن جهت که بسیارى از حقائق که بشر بدان رسیده در آغاز خیالى بیش نبوده است.
( 481) در یکى گفته بکش باکى مدار |
|
تا عوض بینى نظر را صد هزار |
( 482) که ز کشتن شمع جان افزون شود |
|
لیلىات از صبر تو مجنون شود |
( 483) ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش |
|
بیش آید پیش او دنیا ، و پیش |
بکش باکى مدار: یعنی شمع ِ نظر واندیشه را خاموش کن وکنار بگذار.
نظر را صد هزار: یعنی اگر بتوانی انیشه گرا نباشی خداوند صدها برابر از آگاهی های غیبی والهی به تو عوض می دهد.
شمع جان افزون شود: نتیج? بیت قبل است، یعنی اگر بتوانی شمع فکر را خاموش کنی، در عوض شمع جان تو نور خواهد داد .
لیلىات از صبر تو مجنون شود: اشاره است بدان چه صوفیه مىگویند که عاشق چون در عشق بکمال رسد نسبت معکوس مىشود و عاشق، معشوق و معشوق، عاشق مىگردد چنان که حضرت رسول (ص) محبوب خدا بود و مىتوان گفت که عاشقى صفت باطن وجود و معشوقى صفت ظاهر اوست و چون معرفت بکمال منتهى گردد سالک که خود را عاشق مىدید خویشتن را معشوق حق مىیابد.[2]
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش: یعنی اگر بتوانی خود را از اندیشه خالی کنی و دلبستگی های مادی را رها کرده واز صفح? دل بزدایی، به هدف نائل می شوی وآنچه در پی او هستی خود به سوی تو خواهد آمد.
( 481) در جاى دیگر امر مىکند که نظر را بکش و باک مدار تا هزاران عوض بینى.( 482) زیرا که از کشتن شمع نظر شمع جان افزونتر و روشنتر شده و لیلى مقصودت مجنونوار بسوى تو شتابان مىآید .( 483) زیرا هر کس زهد پیشه نموده ترک دنیا کرد دنیا بیشتر باو رو خواهد نمود.
این سه بیت نیز بیان عقیدهى کسانی است که علم بحثى و نظرى را مانع وصول و حجاب معرفت مىشمارند و مىگویند که علم حقیقى بواسطهى تهذیب اخلاق و تصفیهى باطن بدست مىآید و قلبى که زدوده شود قابلیت آن دارد که علوم از لوح محفوظ در آن منعکس گردد و بدین جهت بخلوت و عزلت و مجاهده مشغول مىشوند تا پردهى از روى دل برداشته شود و سالک بمرتبهى کشف و شهود نائل آید. ابو حامد غزالى این مسلک را بتفصیل و با ذکر شواهد و امثله بیان کرده است.[3]
[1] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: نظر.
[2] - اشعه اللمعات، ص 36.
[3] - احیاء العلوم، ج 3، ص 18- 14.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |